جدول جو
جدول جو

معنی صاحب جیش - جستجوی لغت در جدول جو

صاحب جیش
(حِ جَ / جِ)
صاحب الجیش. سپهسالار لشکر: القبض علی اریارق الحاجب صاحب جیش الهند و کیف جری ذلک... (تاریخ بیهقی ص 218).
گشته داود نبی زراد لشکرگاه او
باز صاحب جیش آن لشکر سلیمان آمده.
خاقانی.
امیر ناصرالدین در عهد سلطنت منصور بن نوح سامانی با ابواسحاق البتکین که صاحب جیش خراسان بود به خدمت تخت او رسید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 24). و ابوالحسن سیمجوری صاحب جیش و لشکرکش خراسان به نیشابور بود... (ترجمه تاریخ یمینی ص 45). فخرالدوله بر میسرۀ لشکر خراسان مقابل علی کامه بایستاد که صاحب جیش مؤیدالدوله بود... (ترجمه تاریخ یمینی ص 69). مأمون بن محمد بر دست غلامان خویش در ضیافت صاحب جیش کشته شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 179). سباشی تکین را که خویش و صاحب جیش او بود با لشکر وافر به خراسان فرستاد... (ترجمه تاریخ یمینی ص 292). و بعد از آن صاحب جیش متوجه ایشان شده امرا و اعیان مأمون از این حرکت پشیمان گردیده از انتقام سلطان بغایت متوهم گشتند. (حبیب السیر جزء چهارم از ج 2 ص 138). در سنۀ خمس و ثلاثین و اربعمائه (435 هجری قمری) مودود سپاهی آزموده با صاحب جیش به خراسان فرستاد... (حبیب السیر جزء چهارم از ج 2 ص 143)
لغت نامه دهخدا
صاحب جیش
سپهدار سپهسالار لشکر فرمانده قشون
تصویری از صاحب جیش
تصویر صاحب جیش
فرهنگ لغت هوشیار
صاحب جیش
((~. جِ یا جَ))
فرمانده قشون
تصویری از صاحب جیش
تصویر صاحب جیش
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صاحب جاه
تصویر صاحب جاه
دارای مقام و منصب، صاحب قدر و منزلت، ارجمند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صاحب جمع
تصویر صاحب جمع
در دورۀ مغول، مامور جمع آوری مالیات که مالیات رعایا را به اقساط وصول می کرد، در دورۀ صفویه تا قاجار، کسی که مسئول ضبط و نگهداری نوعی اموال دیوانی بود مثلاً صاحب جمع آبدارخانه، صاحب جمع جباخانه، صاحب جمع خزانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صاحب الجیش
تصویر صاحب الجیش
فرماندۀ قشون، سپهسالار، سردار و فرمانده سپاه، سالار سپاه، سپهدار، اسفهسالار، سپاه سالار، سپه پهلوان، گوانجی، ژنرال
فرهنگ فارسی عمید
(حِ فَ / فِ)
بخشنده. کریم. جوانمرد:
روی آن بحردست صاحب فیض
بحروش بی نقاب دیدستند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(حِ بُلْ جَ)
سپهسالار. (السامی فی الاسامی). سپاه سالار. (دستورالاخوان) : طلحه به سیستان آمد (به امیری) و برادرش عمر صاحب الجیش او بود. (تاریخ سیستان ص 101). امیر صاحب الجیش نصر دانست که مقام ایشان (در) آن جایگاه بر طمعی باطل و اندیشه ای فاسد مشتمل است... (ترجمه تاریخ یمینی ص 225). و رجوع به صاحب جیش شود
لغت نامه دهخدا
(حِ)
خداوند مقام و منصب. ارجمند:
با من راه نشین خیز و سوی میکده آی
تا ببینی که در آن حلقه چه صاحب جاهم.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(حِ جَ)
مأمور جمعآوری مالیات در دورۀ مغول. ج، صاحب جمعان: تا رعایا آن را بدو قسط باده و نیم و حق خزانه با صاحب جمعی که در هر ولایت منصوب گشته میرسانند. (تاریخ غازان خانی ص 264) ، در روزگار صفویه صاحب جمع کسی را می گفتند که مسؤول ضبط و تحویل نوعی از اموال دیوانی بود چون: صاحب جمع خزانه، صاحب جمع جباخانه، صاحب جمع قیچاچی خانه (خیاط خانه سلطنتی) ، صاحب جمع میوه خانه، صاحب جمع غانات، صاحب جمع آبدارخانه، صاحب جمع شترخان، صاحب جمع قهوه خانه، صاحب جمع رکابخانه، صاحب جمع مشعلخانه و نقاره خانه، صاحب جمع انبار، صاحب جمع اصطبل، صاحب جمع شربت خانه. (تذکرهالملوک چ مینورسکی صص 45- 52).
لغت نامه دهخدا
(حِ)
دارا. متمول. مالدار. ثروتمند. غنی
لغت نامه دهخدا
(حِ خَ / خِ)
نیکوکار
لغت نامه دهخدا
(حِ بِ رَ)
لقب صاحب بن عباد است:
گفتند مردمان که نیابند مردمان
در هیچ فضل صاحب ری را نظیر و یار.
فرخی.
صاحب ری از حشم زیبد تو را وقت هنر
حاتم طی از خدم زیبد تو را وقت سخا.
عبدالواسع جبلی.
رجوع به صاحب بن عباد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از صاحب جاه
تصویر صاحب جاه
گاهدار پایه دار خداوند مقام صاحب منصب، ارجمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاحب جمع
تصویر صاحب جمع
مامور جمع آوری مالیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاحب چیز
تصویر صاحب چیز
چیز دار متمول ثروتمند مالدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاحب خیر
تصویر صاحب خیر
نیکو کار دهشمند آن که کار خیر کند نیکوکار
فرهنگ لغت هوشیار
فرمانده قشون سپهسالار: طلحه به سیستان آمد (بامیری) و بردارش عمر صاحب الجیش او بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاحب جمع
تصویر صاحب جمع
((~. جَ))
در دوره مغول مأمور تشخیص مالیات و جمع آوری آن، در دوره صفویه کسی که مسئول ضبط و تحویل نوعی ازاموال دیوانی بود
فرهنگ فارسی معین